۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

بادكنك قرمز، زرد ، آبي


در يك شهربازي پسركي سياهپوست به مرد بادكنك فروشي نگاه مي كرد كه از قرار معلوم فروشنده مهرباني بود. بادكنك فروش يك بادكنك قرمز را رها كرد تا در آسمان اوج بگيرد و بدينوسيله جمعيتي از مشتريان جوان را جذب خود كرد . سپس بادكنك آبي و همينطور يك بادكنك زرد و بعد ازآن يك بادكنك سفيد را رها كرد . بادكنك ها سبكبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپديد شدند. پسرك سياهپوست هنوز به تماشا ايستاده بود و به يك بادكنك سياه خيره شده بود
تا اين كه پس از لحظاتي پرسيد :
آقا! اگر بادكنك سياه را رها مي كرديد بالاتر مي رفت ؟
مرد بادكنك فروش لبخندي به روي پسرك زد و با دندان نخي را كه بادكنك سياه را نگه داشته بود بريد و بادكنك به طرف بالا اوج گرفت و گفت : " آن چيزي كه سبب اوج گرفتن بادكنك مي شود رنگ آن نيست بلكه چيزي است كه در درون خود بادكنك قرار دارد .
رنگ ها ... تفاوت ها ... مهم نيستند... مهم درون آدمه ، چيزي كه در درون آدم ها است
تعيين كننده مرتبه و جايگاهشونه و هرچقدر ذهنيات ارزشمندتر باشه ، جايگاه والاتر و
شايسته تري نصيب آدم ها ميشه.

هیچ نظری موجود نیست: