۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

امروز مرا در دل جز یار نمی گنجد


امروز مرا در دل جز یار نمی گنجد
و از یار چنان پر شد که اغیار نمی گنجد
در چشم پر آب من جز دوست نمیآید
در جان خراب من جز یار نمی گنجد
با این همه غم شادم که اندر دل تنگ من
غم راه نمی یابد تیمار نمی گنجد
این قطره ی خون تا یافت از لعل لبش رنگی
از شادی آن در پوست چون نار نمی گنجد
رو بر در او سر مست از عشق رخ اش زیراک
در بزم وصال او هشیار نمی گنجد
شیدای جمال او در خلد نیآرامد
مشتاق لقای او در نار نمی گنجد
چون پرده براندازد عالم به سر اندازد
جایی که یقین آید پندار نمی گنجد
هم دیده ی او باید تا حسن رخ اش بیند
با دوست مرا در دل آزار نمی گنجد
از گفت بد دشمن آزرده نگردم زانک
با دوست مرا در دل آزار نمی گنجد
جانم در دل میزد گفتا که برو این دم
با یار در این جلوه دیّار نمی گنجد
خواهی که درون آیی بگذار عراقی را
که اندر طبق انوار اطوار نمی گنجد

۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

باز برات آواز می خونم

اگه يه روز بري سفر ... بري زپيشم بي خبر
اسير روياها مي شم ... دوباره باز تنهامي شم
به شب مي گم پيشم بمونه ... به باد مي گم تا صبح بخونه
بخونه از ديار ياري ... چرا مي ري تنهام مي ذاري
اگه فراموشم کني ... ترک آغوشم کني
پرنده دريا مي شم ... تو چنگ موج رها مي شم
به دل مي گم خاموش بمونه ... ميرم که هر کسي بدونه
مي رم به سوي اون دياري ... که توش من رو تنها نذاري
اگه يه روزي نوم تو تو گوش من صدا کنه دوباره باز غمت بياد که منُو مبتلا کنه
به دل مي گم کاريش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توي تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
كه باز برات آواز بخونم...
اگه بازم دلت مي خواد يار يک ديگر باشيممثال ايوم قديم بشينيم و سحر پاشيم
بايد دلت رنگي بگيره ... دوباره آهنگي بگيره
بگيره رنگ اون دياري ... که توش من رو تنها نذاري
اگه مي خواي پيشم بموني ... بيا تا باقي جووني
بيا تا پوست به استخونه ... نذار دلم تنها بمونه
بذار شبم رنگي بگيره ... دوباره آهنگي بگيره
بگيره رنگ اون دياري ... که توش من رو تنها نذاري
اگه يه روزي نوم تو ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بياد که منُو مبتلا کنه
به دل مي گم کاريش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توي تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
اگه يه روزي نوم تو باز ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بياد که منُو مبتلا کنه
به دل مي گم کاريش نباشه ... بذاره دردت جا به جا شه
بره توي تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
كه باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم

۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

گل گلدون من

گل گلدون من شکسته در باد
تو بيا تا دلم نکرده فرياد
گل شب بو ديگه شب بو نميده
کي گل شب بو رو از شاخه چيده
گوشهء آسمون پر رنگين گمون
من مثل تاريکي تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من ميرم گم ميشم تو جنگل خواب
گل گلدون من ماه ايوون من
از تو تنها شدم چو ماهي از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم يه مرداب
آسمون آبي ميشه
اما گل خورشيد
رو شاخه هاي بيد
دلش ميگيره
دره مهتابي ميشه
اما گل مهتاب
از برکه هاي آب
بالا نميره
تو که دست تکون ميدي
به ستاره جون ميدي
ميشکفه گل از گل باغ
وقتي چشمات هم مياد
دو ستاره کم مياد
ميسوزه شقايق از داغ
گل گلدون من ماه ايوون من
از تو تنها شدم چو ماهي از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم يه مرداب
گل گلدون من شکسته در باد
تو بيا تا دلم نکرده فرياد
گل شب بو ديگه شب بو نميده
کي گل شب بو رو از شاخه چيده
گوشهء آسمون پر رنگين گمون
من مثل تاريکي تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من ميرم گم ميشم تو جنگل خواب
گل گلدون من ماه ايوون من
از تو تنها شدم چو ماهي از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم يه مرداب
آسمون آبي ميشه
اما گل خورشيد
رو شاخه هاي بيد
دلش ميگيره
دره مهتابي ميشه
اما گل مهتاب
از برکه هاي آب
بالا نميره
تو که دست تکون ميدي
به ستاره جون ميدي
ميشکفه گل از گل باغ
وقتي چشمات هم مياد
دو ستاره کم مياد
ميسوزه شقايق از داغ
گل گلدون من ماه ايوون من
از تو تنها شدم چو ماهي از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم يه مرداب

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

وقت ديدار



از همه چيز خسته شدم ....

نميدونم اين مسير زندگي تا كجا و تا كي خواهد رفت ....

اين قطار زندگي واسه من تا كجا خواهد رفت ....

براي رفتن به دور دور ها هيچي نميخوام ....

فقط دلم ميخواد هر چه زودتر به اون دور دورها برم ....

برم و زود برسم به عزيزم ....

اون عزيزي كه براي ديدنش لحظه شماري ميكنم ....

يعني ميشه ؟......

خدايا اين راه رو براي من هموار كن تا بتونم كياناي عزيزم رو زود ببينم ....

خدايا به هيچ چيز تو اين دنيا وابستگي ندارم ....

خدايا موعد ديدارم رو نزديك كن ....