۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

بازگشت


بازگشت
سلام
من اومدم .. از سفری نسبتاْ طولانی به دیار چشم بادومی ها یعنی ژاپن ... جای همه دوستان و آشنایان خالی بود ... برای تعریف کردن از اونجا خیلی وقت میخواد و حوصله که من الان ندارم ... راستش اونقدر کار سرم ریخته که فعلاْ باید اونا رو جمع و جور کنم ... نمیتونم بگم که خوش نگذشته ... خوش گذشت ... اما خوشی من هیچگاه مثل گذشته ها نیست ... هیچوقت نتونستم از ته دل بخندم ...باز هم شکر گذار خدا هستم که این فرصت رو برام مهیا کرد تا تجدید روحیه ای کنم .
نمیتونم همه اونجا رو بخوبی توصیف کنم اما در یک کلام مردم اونجا بسیار مهربان ... صمیمی ... احترام گذار و شاد هستند... ایشالا در پست های بعدی از اونجا براتون میگم و عکسهایی که گرفتم رو ضمیمه میکنم .
از همتون ممنونم که برام یادداشت گذاشتید .... برام دلگرم کننده بود که عده ای هستند که به یادم باشند.



مسافرت
میدونم که خیلی نگرانم نیستین ... بادمجون بد آفت نداره .... حدوداْ یک ماه نیستم ... شاد و خرم باشید.