۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

پدرم

امروز سالروز از دست دادن بزرگ و سرورم .... پدر عزیزم هست ....
سه سال گذشت ... سه سال بدون شما بودن .... سه سالی که لحظه به لحظه اش جایتان بین ما خالیست .... نصیحت هایتان ... پند و اندرزهایتان ... حل کردن مشکلات ما و بقیه دوستان و آشنایان ... باعث پیوند های بسیاری شدن ...یادم نمیرود که چطور در زمان بیماری کیانا به من دلداری میدادید ... یادم نمیرود که چه درد سختی را میگذراندید و خم به ابرو نمی آوردید ... یادم نمیرود که چطور حاضر بودید جانتان را به ازای بودن کیانا فدا کنید ...یادم نمیرود هنگام مراسمتان آدمهایی که آمده بودند و ما نمیشناختیمشان و در آخر متوجه شدیم آنها کسانی بودند که شما در طول زندگی یاریشان نمودید و مشکلاتشان را حل کردید.
هنوز هم ... همه و همه از نیکی شما و خوب بودنتان یاد میکنند ... و بنده حقیر .... افتخار میکنم که فرزند پدری بزرگوار و مهربان چون شما هستم.
روحتان شاد.

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

ارزش ها



چرا هر وقت برامون مشکلی پیش میاد ناله میکنیم ؟ چرا اون وقتی که زندگی راحت بود چیزی نمیگفتیم ؟ آیا ما قدر لحظات زندگی مون رو میدونیم ؟ آیا ما از کسانی که در مسیر زندگی به ما کمک میکنن تشکر میکنیم ؟ از آبدارچی ؟ از رفتگر ؟ از همسایه ؟ از بقال سر کوچه ؟ از تک تک افراد خانواده ؟ از همه دوستامون ؟ از دشمنانمون !؟ ...... از خودمون؟
آیا شده یه روز از خواب بیدار بشیم و از قلبمون تشکر کنیم که داره برای زنده موندنمون مدام می تپه ؟ آیا شده از چشمامون تشکر کنیم که داره دنیا رو میبینه ؟ آیا از گوشمون تشکر کردیم ؟ از دستمون ؟ از پاهامون ؟ ..... چرا وقتی برای یکیشون مشکلی پیش میاد.... هی غر میزنیم ؟ حالا که سالم هستند چرا قدرشون رو نمیدونیم ؟
زندگی پر از داشته های زیباست .... بیاییم تا وقتی که اون ها رو داریم قدرشون رو بدونیم و ممنونشون باشیم .... درسته که خیلی چیزها رو میخواهیم که بنا به دلایلی بهشون نمیرسیم اما همینی که هست رو بهش نگاه نمیکنیم !!!... بقول یکی از دوستام " زندگی داشتنِ دوست داشتنی ها نیست بلکه دوست داشتنِ داشتنی هاست "
گاهی وقت ها کسانی به نجات ما میایند که فکرش رو هم نمیکردیم !!!!! بهتره همین حالا ما هم ارزششون رو بدونیم .

آرزو ها

آرزو های ما تا کجا ادامه خواهند داشت ... آیا آرزو ها تغییر میکنند ... یادتون هست چه آرزوهایی تو کودکی داشتین ؟ .. بعضی هاش رو یادمونه ... بعضی هاش هم نه ... اما کدومشون برآورده شد ...
داشتن دوچرخه ؟ داشتن یه عروسک قشنگ ؟ داشتن فلان اسباب بازی ؟ ... پوشیدن کفش مامان ؟
بعد که یه کم بزرگتر شدیم : داشتن موتور ؟ آرایش کردن ؟ داشتن فلان وسیله ؟ خریدن فلان کفش و لباس زیبا ؟ نمره خوب آوردن ؟ قبولی تو کنکور ؟ .....
و بعد تر : داشتن یه ماشین یا حداقل روندنش !؟ عروس شدن ؟ استقلال داشتن ؟ خریدن کفش و لباس مارکدار؟
و بعد : زندگی مستقل داشتن ؟ بچه دار شدن ؟ خریدن لباس و .. برای فرزندانمون ؟ پولدار شدن ؟ موفق بودن ؟ مریض نشدن ؟ خوب شدن ؟ آرزوی موندن ؟ آرزوی رفتن ؟
دیگه چی ؟ این قصه سر دراز داره ... اگه توجه کنیم خیلی از آرزوهامون برآورده شده ... مگه نه ؟ اما هر چی بزرگتر شدیم آرزو هامون یا برآورده نشدن یا دیرتر برآورده شدن ... چرا ؟ ... شاید چون درجه خالص بودنمون کمتر شده؟ شاید آرزوهامون سخت تر شده ؟ شاید از ته دلمون نخواستیم ؟ شاید هم چیز های دیگه؟ نمیدونم اما این آرزوها هم عجب معمای پیچیده ای هستند ها !

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

ما و موجودات دیگه خدا

این روز ها خیلی درگیر خودم هستم ... اینکه فرق بین ما و موجودات دیگه خدا چیه ؟ چه فرقی بین ما و اونا هست ..؟ چی تو ما هست که اونا ندارن ؟ اگه فرشته ها پیش خدا فقط به پرستش خدا و اطاعت امر او مشغول هستند ...آیا خدا کار دیگه ای هم به اونا یاد داده ؟ .... استاد بزرگواری دارم که تو این مسایل راهنمایی های قشنگی رو بهم میگه ....
گفت : تمام مخلوقات خدا یک سری کارهای مشخص شده براشون تعریف شده ... مثلاً شیر آهو رو میخوره .. خب کارش همینه !!! آگه آقا شیره آهو بود بایستی طعمه شیر میشد ....فرشته عبادت میکنه چون کار دیگه ای بلد نیست ... فرق بین ما و بقیه..... اراده هست که در همه انسانها وجود داره ... کسی نمیتونه بگه که من دروغگو نیستم و دروغگو هم بدنیا نیومده ام ... دروغ در ذات آدما هست .. همونطور که راستی هست ... خوبی هست .. بدی هست ... شهوت هست ... پرهیزگاری هست ... غیبت هست و .. و ... و ... ما باید این صفات مختلف رو به هم آشتی بدیم ... هر کدوم رو جایی میشه استفاده کرد و برای هیچ کدوم نباید افراط و تفریط کرد ... و این اراده ماست که از بین اینها چه موقع کدوم رو انتخاب کنیم ... در زمان جنگ وقتی از یک اسیر میپرسیدند که نقشه انبار مهمات یا چیز های دیگه رو بهمون بده ... اون حالا بایستی دروغ میگفت و اطلاعات رو بروز نمیداد ... اگه حتی پست ترین صفت ها که شهوت هست رو همه کنترل میکردن پس همه نسل ها منقرض میشدند و تمام ...... وجود انسان مانند یک ماشین هست که بنزین داره ... جرقه و آتش داره ... آب داره ... و ما نمیتونیم بگیم توش بنزین نمیریزیم تا خدای نکرده دچار آتش سوزی نشیم .... اما در همون ماشین همه چیز تحت کنترل هست و تمام آنها تحت اراده ای فرماندهی میشه .
نمیدونم چی بگم .. یه جوری حرفهاش به دلم نشست ... اما حالا حالاها خیلی چیزا هست که نمیدونیم و نخواهیم دونست .... خدایا دیگه دیوونه ترمون نکن !!!

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

2882 روز

چه لذت بخش بود آن ۲۸۸۲روز ... آی چه حالی میداد در آغوش گرفتنت ...چه زیبا بود وقتی خودت میبوسیدیم ... چه خوب بود این سالهای آخر که با زبان خودت با من حرف میزدی ... و با اون کلام شیرینت روز پدر رو به یادم می آوردی ...... شاید هیچ پدری روز های پدر بودنش رو نشماره ....اما من این روزها و لحظه های شیرین رو هیچگاه فراموش نخواهم کرد و لذت پدر بودن را همیشه بیاد خواهم داشت ... ممکنه من بیشتر از این لیاقت پدر بودنت را نداشتم ... اما تو به حق برایم فرزندی کردی... دختری ناز ... گل .... شایسته .... و با کمال ...
کیانای مهربونم ... داشتنت چقدر ارزشمند بود و نداشتنت چقدر سخته ..... چه سخته که طعم شیرین پدر بودنت را چشیده باشم و افسوس .... حالا تو رو ندارم که بری قایم بشی و یکدفعه بپری جلوم و دست های کوچولوت رو دور گردنم حلقه کنی و با یه ماچ محکم .... بهم روز پدر رو تبریک بگی ...............
روز پدر رو به تمام پدرها شادباش میگم .....امیدوارم همه پدرها قدر پدر بودنشون رو بدونند .