بیا که بی رخ زیبات ... دل به جان آمد
بیا که بی تو همه سود من زیان آمد
بیا که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت
بیا که بی تو دلم جمله در میان آمد
بیا که خانه ی دل گر چه تنگ و تاریک است
دمی برای دل ما درون توان آمد
بیا که غیر تو در چشم من نیامد هیچ
جز آب دیده که بر چشم من روان آمد
نگر هر آنچه که بر هیچ کس نیامده بود
بر این دل شکسته دلم از غم تو آن آمد
دل شکسته ام آن لحظه دل ز جان برداشت
که رسم جور و جفای تو در جهان آمد
ز جور یار چه نالم که طالع دل من
چنان که بخت عراقی است همچنان آمد
بیا که بی تو همه سود من زیان آمد
بیا که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت
بیا که بی تو دلم جمله در میان آمد
بیا که خانه ی دل گر چه تنگ و تاریک است
دمی برای دل ما درون توان آمد
بیا که غیر تو در چشم من نیامد هیچ
جز آب دیده که بر چشم من روان آمد
نگر هر آنچه که بر هیچ کس نیامده بود
بر این دل شکسته دلم از غم تو آن آمد
دل شکسته ام آن لحظه دل ز جان برداشت
که رسم جور و جفای تو در جهان آمد
ز جور یار چه نالم که طالع دل من
چنان که بخت عراقی است همچنان آمد