۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

سوگ




به جستجوی تو

بر درگاه کوه می گریم،

در آستانه آب و علف.

به جستجوی تو

در معبر بادها می گریم،

در چار راه فصول،

در چارچوب شکسته ی پنجره ا ی

که آسمان ابرآلوده را

قابی کهنه می گیرد

.........................

به انتظار تصویر تو

این دفتر خالی

تا چند

تا چند

ورق خواهد خورد؟

جریان باد را پذیرفتن،

وعشق را

که خواهر مرگ است.

و جاودانگی

رازش را

با تو در میان نهاد.

پس به هیات گنجی در آمدی:

بایسته و آز انگیز

گنجی از آن دست

که تملک خاک و دیاران را

از این سان

دلپذیر کرده است!

نامت سپیده دمی است که بر پیشانی ی آسمان می گذرد

متبرک باد نام تو!

و ما همچنان

دوره می کنیم

شب را و روز را

هنوز را .......

هیچ نظری موجود نیست: