۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

روزهاي سخت


اين روز ها مصادف با روزهايي هست كه سال پيش تو در بيمارستان بودي و همه تلاش ميكرديم كه بموني .. بموني و با ما باشي . واسه من و مامانت خيلي سخت ميگذره ... خيلي ... نميدونم چطور بهت بگم كه دلمون واسه يك لحظه ديدنت هلاكه ....

هیچ نظری موجود نیست: