۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه

شعر

اين چند بيت شعر رو از كتابي كه دوست عزيزم آقاي سليمي بمن هديه نموده اند ( ديوان كامل فخرالدين عراقي ) براي كيانا جونم مينويسم :
خوشا دردي كه درمانش تو باشي
خوشا راهي كه پايانش تو باشي
خوشا چشمي كه رخسار تو بيند
خوشا ملكي كه سلطانش تو باشي
خوشا آن دل كه دلدارش تو گردي
خوشا جاني كه جانانش تو باشي
خوشي و خرمي و كامراني
كسي دارد كه خواهانش تو باشي
چه خوش باشد دل اميد واري
كه اميد دل و جانش تو باشي
همه شادي و عشرت باشد اي دوست
در آن خانه كه مهمانش تو باشي
گل . گلزار خوش آيد كسي را
كه گلزار و گلستانش تو باشي
جه بانگ آيد ز كس آن را كه او را
نگهدار و نگهبانش تو باشي
مپرس از كفر و از ايمان بيدلي را
كه هم كفر و هم ايمانش تو باشي
مشو پنهان از آن عاشق كه پيوست
همه پيدا و پنهانش تو باشي
براي آن به ترك جان بگويد
ذل بيچاره تا جانش تو باشي
عراقي طالب درد است دايم
به بوي آن كه درمانش تو باشي

۱ نظر:

چشمهایی که فکر می کنند گفت...

همون سليمي محيط زيست و بهداشت؟؟؟
خيلي باحاله،خيلي اهل شعر وعرفانه..
سلامش رو برسون