۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

فقط تو

کیـــــــــــــــــــــــــــــــــانا دختر عزیزم
این روزها خیلی خیلی دل تنگت هستم ... شاید هم بخاطر اینکه بیشتر جات رو پیشمون خالی میبینم ... نتونستم بیام پیشت ... اما همش توی دلم هستی و برای دیدنت دلم غش میره ... منو ببخش بابایی که نیومدم بهت سر بزنم ... خودت که میدونی ... آره تو واقعاْ دختر فهمیده ای هستی و بابایی رو درک میکنی ... هر جا و هر زمان به یادت هستم ... حس میکنم وقتی همه منو میبینن خودشونو به کوچه علی چپ میزنن و از همه چیز میگن غیر از تو ... شاید فکر میکنن با این حرفا من و مامانی رو ناراحت میکنن ... آره خب ممکنه حق با اونا باشه اما برای من همه چیزم و همه کسم تویی و بس.

هیچ نظری موجود نیست: