۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

دایی اومد

بعد از ۱۱ سال دایی نادر اومد ... موقعی که رفت ... تو تازه بدنیا اومده بودی و حالا که اومده جات خیلی خالیه ... خیلی دوست داشتم تو هم بودی و مثل بقیه می پریدی تو بغل دایی و اون هم بهت میگفت : وای ماشاالله چقدر بزرگ شدی دایی جون ... حس عجیبی داشتم بابایی از طرفی خوشحال از اینکه همه خوشحالند و از طرف دیگه اینکه تو نبودی خیلی ناراحتم میکرد.... شاید هم بودی و ما رو تماشا میکردی ؟ ... همیشه و همه جا جات پیشمون خالیه کیانا جونم ...

هیچ نظری موجود نیست: