۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

سوگ


نمیتونم باور کنم که از رفتنت سه سال میگذره ... تو این مدت روزی و لحظه ای نیست که به یادت نباشم ... مگه میشه روز پر کشیدنت از این دنیا رو از یادم بره ... روزی که برای نفس کشیدن تمام تلاشت رو میکردی ... روزی که برای رفتنت از من دلداری میخواستی ... روزی که در لحظه رفتنت هیچکسی نبود دلداریمون بده ... روزی که من و مامانی دیگه هیچکس رو تو دنیا نداشتیم ... روزی که دلمون میخواست که تمام عمرمون رو فدای یک لحظه بودنت کنیم ... روزی که کمرمان شکست ... روزی که همه بچه ها در اشتیاق روزهای اول مدرسه بودند و تو در حسرت آن ... روزی که خیلی ناملایمات در آن اتفاق افتاد ... روزی که برای ما دیگه روز نبود ... تاریکی شد و تا ابد برایمان این روز سیاه ماند ...
همیشه در سوگ رفتنت هستیم ... بخصوص یازده مهر هرسال ... یادت گرامی و روحت شاد باد ...
دختر نازنین و مهربانم ... کیـــــــانا جان

۳ نظر:

ناشناس گفت...

دوست گرامی نحمل این بار سنگین خیلی سخته و کسی هم از این بازی زندگی خبردار نمیشه که جی پشت پردست ولی پیشنهاد می کنم کتابهای سفر روح و سرنوشت روح دکتر مایکل نیوتن و غرق در نور را بخونی نمی دانم ولی نوشته این کتابها اینه که همه ما این زندکی را دیدیم و انتخاب کردیم بیاییم شاید خوندنش تسکین بده ولی کسی نمیدونه پشت پرده جیه من هم واسه همین تصمیم گرفتم هیج موجودی را به این دنیا نیاورم دختر خیلی نازی داشتید انتشارات جیحون توی خیابان انقلاب داره

ناشناس گفت...

نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا شاید خطا کردم



و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه





ولی رفتی




و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید



و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت



و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد



و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت







مام بال هایش غرق در اندوه غربت شد



و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود



و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت




کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد



و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد



masoud

خانوم عزیز گفت...

برای اولین بار اومدم و همه ی نوشته های قدیمی و جدیدو خندم ...
میدونم که سخته از دست دادن کسی که همه ی زندگی آدمه ...
اما ...
اینو نفهمیدم که چرا به هیچکس و هیچ چیز ولبستکی نداری ...
حتی به مامان کیانا؟
کسی که حتما پر از بوی دختر کوچولوی دوست داشتنیتونه ....