۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه

پاييز


پاييز برام خيلي حرف ها داره ...

فصل برگهاي خزان .....

فصل رنگهاي قشنگ .....

فصل عاشق شدن ... ..

اما براي من ؟ ....

همه اينها بعلاوه ....

نامزدي، عقد ، ازدواج .....

و از همه مهمتر تولد و فوت كيانا هست

كه هر دو در اين فصل هستند

نميدونم به اين فصل چطور نگاه كنم

باهاش شاد باشم يا غمگين ....

به خودم خيلي فشار ميارم كه وقايع شادم را پر رنگ تر كنم

اما چه كنم كه آن واقعه دردناك جلومو ميگيره ....

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.من خیلی اتفاقی بلاگ شما رو دیدم.واقعاَمتاسف شدم که شما همچین گلی رو از دست دادید.بهتون تسلیت میگم.عکسهای خیلی قشنگی بودند.باز هم بهتون سر میزنم.به امید شادی و سلامتی همه کوچولوهای دنیا.

f_jadidi گفت...

من هم میون تمام این تازهایی که اومدن سلام میکنم.

ناشناس گفت...

سلام آقای مهرزاد.ممنون از حضورتون و محبتتون.امیدوارم که تا همیشه دلتون پر باشه از شادی.زندگی ما آدمها پر از اتفاقات تلخ و شیرین .امیدوارم از این به بعد زندگی شما پر از شیرینی باشه.

ناشناس گفت...

سلام.از دست دادن عزیزان بسیار دردناکه.قابل مقایسه باهیچ شکستی در زندگی نیست.امااونهایی که بجا میمونند زنده اند و حتی بالاجبار باید زندگی کنند.به عنوان یک همدرد از خدا میخواهم که روزهای خوبی در انتظارتان باشد.

ناشناس گفت...

سلام مريم حيدرزاده شاعره زمانه ما گفته يكي لباش تو خوابم غرق خندس يكي پلكاش توخوابم خيس خيسه اين رسم زمونه بيدادگره اميدوارم يك جوري شاديها جاي غم آدما رو بگيره