۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه

پدر و كيانا


بي تو نفسي ني ام خوش و شاد


بي من تو خوشي و شادماني ؟


چون نيست مرا لب تو روزي


چه سود ز عمر و زندگاني ؟


با اين همه ، هم غم تو ما را


خوشتر ز هزار شادماني


از ياد لب تو عا شقان را


هر لحظه هزار كامراني


هر وصف كه در ضميرم آيد


چون در نگرم وراي آني


عاجز شدم از بيان وصفت


زيرا كه تو برتر از بياني


حال من ناتوان تو داني


گر بهتر از اين كني تواني


بي روي تو نيستم خوش و شاد


بي تو چه خوشي و شادماني ؟
بياد پدر بزرگوارم و دختر عزيزم


هیچ نظری موجود نیست: