۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

شعري از يك كودك آفريقايي


*When I born, I black
When I grow up, I black
When I go in Sun, I black
When I scared, I black
When I sick, I black
And when I die, I still black
**And you white fellow
When you born, you pink
When you grow up, you white
When you go in sun, you red
When you cold, you blue
When you scared, you yellow
When you sick, you green
And when you die, you grey
**?And you calling me colored**

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

برگ های پاییزی




خیلی واسم عجیبه که چه رازی در برگ های پاییزی هست.چرا برگهای پاییزی رو همه دوست دارند چه اونایی که خوشحالند و چه اونایی که ناراحتند . توی این برگها عمری خاطره هست ... عمری زندگی که سرشار از شادی و غم برای اون برگ بوده ... عمری رو با دیگر برگ ها بوده و به شاخه ای چسبیده ... وقتی که زمان رفتنشون میرسه خودشون رو رها میکنند . با اینکه دارن میمیرند آنچنان رنگی بخود میگیرن که هر بیننده ای رو به خودشون جذب میکنه . و بعد از درختشون جدا میشن ... وقتی روی اونا پا میذاریم با اینکه دارن خرد میشن چنان صدایی میدن که دل ما رو شاد کنند. کسی چه میدونه شاید اونا هم از رفتن خوشحالند ؟




۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

به تو نامه مينويسم



به تو از تو می نویسم به تو ای همیشه در یاد

ای همیشه از تو زنده لحظه های رفته بر باد

وقتی که بن بست غربت سایه سار قفسم بود

زیر رگبار مصیبت بی کسی تنها کسم بود

وقتی از آزار پاییز برگ و باغم گریه میکرد

قاصد چشم تو آمد مژده ی روییدن آورد

به تو نامه می نویسم ای عزیز رفته از دست

ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست

ای همیشگی ترین عشق در حضور حضرت تو

ای که می سوزم سراپا تا ابد در حسرت تو

به تو نامه می نویسم نامه ای نوشته بر باد

که به اسمت چو رسیدم قلمم به گریه افتاد

ای تو یارم روزگارم گفتنی ها با تو دارم

ای تو یارم از گذشته یادگارم

به تو نامه می نویسم ای عزیز رفته از دست

ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست

در گریز نا گزیرم گریه شد معنای لبخند

ما گذشتیم و شکستیم پشت سر پلهای پیوند