۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

بیا که بی رخ زیبات ... دل به جان آمد

بیا که بی رخ زیبات ... دل به جان آمد
بیا که بی تو همه سود من زیان آمد
بیا که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت
بیا که بی تو دلم جمله در میان آمد
بیا که خانه ی دل گر چه تنگ و تاریک است
دمی برای دل ما درون توان آمد
بیا که غیر تو در چشم من نیامد هیچ
جز آب دیده که بر چشم من روان آمد
نگر هر آنچه که بر هیچ کس نیامده بود
بر این دل شکسته دلم از غم تو آن آمد
دل شکسته ام آن لحظه دل ز جان برداشت
که رسم جور و جفای تو در جهان آمد
ز جور یار چه نالم که طالع دل من
چنان که بخت عراقی است همچنان آمد

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

یکی بود و هنوزم هست


معمولاْ اول همه قصه ها با یکی بود یکی نبود شروع میشده و میشه ... اما کی میدونه که چه موقع یکی بوده و چه موقع یکی نبوده .... اصلاْ اگه فقط یکی بوده و دیگه کسی نبوده چطور این موضوع رو فهمیدن ... مراد از یکی چی بوده ؟ یک .. اینجا چه معنایی میده ؟ چقدر هست ؟ اصلا اندازه داره ؟ حجم داره ؟ وزن داره ؟ طول و یا عرض داره ؟ مقیاس اون چقدره ؟ یک عدد ؟ یک جفت ؟ یک کیلو ؟ یک متر ؟ یک مایل ؟ یک روز ؟ یک ساعت ؟ یک ثانیه ؟ ... منظور از یکی رو تو جمله بعدش میفهمیم .... غیر از خدای مهربون هیچکی نبود ....................................................... اما اگه داستانها با این جمله شروع میشه پس چرا میگن هیچکی نبود ؟ اگه هیچکی نبوده ..... پس چطور اون اتفاقات و داستانها رو شروع میکنند ؟ اما حالا که به اینجا رسیدیم یکی میگفت منظور این نیست که کسی نبوده داستان از این قراره که :
یکی بود .... اما اون یک نفر ... یکَّی نبود ( که منظور خدای بزرگ هست که یکی بودن اون با بقیه فرق میکنه .... یه جورایی میشه گفت یک کلّ هست و همه چیز )
این یکی همیشه بوده و هست .... و ما هستیم که یکی یکی از این دنیا میریم .... اما شاید به اون یکِ مطلق بپیوندیم

۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من



دلم ... برات تنگ شده جونم

مي خوام... ببينمت نمي تونم

بين ما ... ديواراي سنگي

فاصله... يك عمره ... مي دونم

بغض ترانه رو شكستم

مي خوام بگم ... عاشقت هستم

تو عين ناباوري يك شب

خالي گذاشتي هر دو دستم

تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته من

تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من

تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته من

نيمه شب،.... نيمه شب از خوابم پا مي شم

نيستي پيشم،... نيستي پيشم ....باز ديوونه مي شم

دوري تو.... دوري تو ....تيشه زد به ريشه ام، نيستي پيشم

بي صدا،... بي صدا ... از من خالي مي شم

همصدا، ... همصدا ... با بيداري مي شم

گونه هام،.... گونه هام ....خيس از شبنم غم، نيستي پيشم

تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من

تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته من

تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من

تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته من

تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من

تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته من

تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من

تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته من