اين چند بيت شعر رو از كتابي كه دوست عزيزم آقاي سليمي بمن هديه نموده اند ( ديوان كامل فخرالدين عراقي ) براي كيانا جونم مينويسم : خوشا دردي كه درمانش تو باشي خوشا راهي كه پايانش تو باشي خوشا چشمي كه رخسار تو بيند خوشا ملكي كه سلطانش تو باشي خوشا آن دل كه دلدارش تو گردي خوشا جاني كه جانانش تو باشي خوشي و خرمي و كامراني كسي دارد كه خواهانش تو باشي چه خوش باشد دل اميد واري كه اميد دل و جانش تو باشي همه شادي و عشرت باشد اي دوست در آن خانه كه مهمانش تو باشي گل . گلزار خوش آيد كسي را كه گلزار و گلستانش تو باشي جه بانگ آيد ز كس آن را كه او را نگهدار و نگهبانش تو باشي مپرس از كفر و از ايمان بيدلي را كه هم كفر و هم ايمانش تو باشي مشو پنهان از آن عاشق كه پيوست همه پيدا و پنهانش تو باشي براي آن به ترك جان بگويد ذل بيچاره تا جانش تو باشي عراقي طالب درد است دايم به بوي آن كه درمانش تو باشي
امروز 7/5/87 سالروز درگذشت پدر عزيزم هست ، دو سال گذشت ................................................................. روحشون شاد باشه .......................................................... البته سال پيش كيانا ي عزيزم رفت پيششون و مطمئنم كه با هم شاد هستند ................... فقط ما ها رو تو غم فرو بردند ................ امسال هم بنا به وصيت خودشون مراسمي نگرفتيم و مخارجش رو به يك مؤسسه خيريه كمك كرديم .
نفهميدم چي شد ! ديدم كه دست روزگار..... گُلِ قشنگمو گرفت موندم تو كار كردگار ! حالا ميگم به روزگار .... مگه گناه اون چي بود ؟ ميون گلهاي جهان .... ناز گل من اضافي بود ؟
خيلي خسته هستم ...........از اينكه همه جا دارم تظاهر ميكنم خسته شدم .... همه از من انتظار دارن كه روحيه ام خوب باشه ..... به ظاهر بهشون اينطوري نشون ميدم ولي دلم اينو نميگه ............ ميخام خودم باشم ولي نميذارن ....هر وقت ميخوام تو لاك خودم باشم با هزاران سوال و پرسش روبرو ميشم . بابا جونم ، كياناي مهربونم فقط تو بودي كه احساساتم رو جواب ميدادي ......... جات خيلي خاليه .
2 روز پيش ( پنجشنبه ) خبر بدي شنيدم كه حالم رو حسابي خراب كرد .... يكي از مريضهايي كه مثل كيانا بود بنام آرمين ساعت 10 صبح از دنيا رفت ... البته وضع جسميش خيلي خيلي خراب بود و پدر و مادرش آرزوي رفتنشو ميكردن ... اما من به ياد روزي افتادم كه عزيزم رفت و تمامي آنچه كه گذشته بود برام تداعي شد. با اينكه خودمو نميتونستم نگه دارم رفتم و به پدرش دلداري دادم ... البته آرمين از اين همه رنج راحت شد چون نزديك به 8 الي 9 ماه بود كه تو بيمارستان بستري بود اما كياناي من وضعش اينطوري نبود ..... اون ما رو در كمال ناباوري تنها گذاشت .................................................
امروز تو ماشين آهنگ داريوش رو گوش ميكردم .... بارها اين آهنگ رو شنيده بودم ولي هيچوقت معنيش رو حس نكردم .. اما امروز با تمام وجودم گريه كردم ...ميگفت :
فردا روز پدر هست . امسال نه كسي رو دارم كه بهش اين روز رو تبريك بگم و نه كسي رو دارم كه بهم اين روز رو تبريك بگه ..... دنياي خيلي عجيبي هست ... نميدونم شايد بيشتر از اين لياقت پدر بودن رو براي كياناي عزيزم نداشتم .................دوست ندارم كسي منو دلداري بده فقط ميخوام كه منو درك كنن .........كيانا جون، فقط خودت ميدوني كه چقدر دوستت داشتم و دارم ...تو همه ي هستي من هستي ... اگه در زمان بودنت تو اين دنيا واست پدري نكردم منو ببخش عزيزم ، من تمام تلاشمو كردم . هيچوقت آخرين جمله اي رو كه با وجود اينكه نميتونستي نفس بكشي بزبون آوردي يادم نميره : " بابا دلداريم بده " ..... عزيزم اگه من نتونستم، حالا تو اينكارو واسم بكن و منو دلداري بده . نبودنت چه سخته بابايي ...............................................................................................................